سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مطالب اینترنتی

نظر

با توجه به افزایش مساحت شهر تهران تعمیر پکیج ایران رادیاتور غرب تهران همواره یکی از دغدغه های ساکنین محدوده غرب بوده است و نمایندگی تعمیرات ایران رادیاتور در غرب تهران بسیار از سوی غرب نشینان پایتخت استقبال گردید.

چرا تعمیرات پکیج ایران رادیاتور غرب تهران
شرکت ایران رادیاتور هم اکنون بزرگترین تولید کننده و عرضه کننده پکیج شوفاژ در کشور میباشد با توجه به اینکه بیشترین فروش محصول این شرکت در شهر تهران میباشد ارائه خدمات پس از فروش در شهری که طی کردن مسیر شرق به غرب آن (به دلیل بار ترافیکی شدید ) چندین ساعت به طول می‌انجامد کاریست بسیار دشوار و چاره کار تاسیس مراکز مختلف خدماتی در مناطق مختلف شهر تهران بوده است. تعمیرات پکیج ایران رادیاتور در غرب تهران توسط چند مرکز مختلف در غرب و شمال غرب تهران صورت می گیرد..

نمایندگی ایران رادیاتور غرب تهران
لازم به ذکر است که مراکز نمایندگی ایران رادیاتور غرب تهران زیر نظر مستقیم شرکت صورت می‌گیرد و در ضمن دارای یک شعبه در محدوده غرب تهران و یک شعبه در محدوده شهرک غرب و سعادت آباد میباشد.

02144570530 : غرب تهران

02188195425 : شهرک غرب

چرا تعمیرکار پکیج ایران رادیاتور غرب تهران ؟
تعمیرات پکیج ایران رادیاتور در غرب تهران به دلیل اهمیت زمان در زندگی امروزی یکی از بهترین انتخاب های مصرف کنندگان این محصول در غرب استان تهران میباشد.

کمی درباره غول تولیدکننده پکیج :
به جرات میتوان گفت گروه صنعتی ایران رادیاتور در حال حاضر بزرگترین تولیدکننده پکیج در کشور میباشد. که بیشترین سهم فروش در بین رقبای خود را دارد و از این برند ایرانی روزانه صدها پکیج فقط در شهر تهران نصب میگردد. با توجه به سابقه این شرکت در حال حاضر میلیون ها پکیج ایران رادیاتور در حال کار میباشد. و قاعدتا این حجم پکیج در سطح شهر تهران میباشد . بدیهی است سرویس دهی به این حجم از پکیج فقط در شهر تهران نیازمند مراکز متعددی میباشد. این مرکز نیز ارائه دهنده تعمیرات پکیج ایران رادیاتور غرب تهران میباشد که با همکاری تیمی از تعمیرکاران حرفه ای اقدام به سرویس دهی به مشترکین شرکت ایران رادیاتور نموده است.

همشهری گرامی که ساکن محدوده غرب و شمال غرب تهران میباشید در صورتیکه از پکیج ایران رادیاتور استفاده میکنید و در حال حاضر به مشکل برخورده است جهت اعزام تعمیرکار مجاز به محل شما در سریعترین زمان همین الان و در هر ساعت از شبانه روز با یکی از شماره های زیر تماس حاصل نمایید.



تعرفه تعمیرات پکیج ایران رادیاتور غرب تهران
هزینه انجام سرویس و نگهداری شوفاژ دیواری نرخ از پیش تعیین شده ای ندارد ولی این مجموعه این تضمین را دارد که هزینه ای که تعمیرکاران ما جهت انجام خدمات دریافت می‌کنند بسیار پایین تر از سایر تعمیرکاران خواهد بود. نظارت دقیق مدیریت مراکز تعمیرات غرب تهران بر فاکتورهای سرویسکاران امکان بالاتر از تعرفه گرفتن از مشتری را نخواهد گذاشت.

البته در صورتی که مشتری عیب بوجود آمده را به طور صحیح شناسایی کرده باشد حتی به صورت تلفنی و قبل از حضور تعمیرکار امکان استعلام قیمت وجود دارد.

پس الان متوجه لزوم مطالعه مقالات آموزشی را دانستید. حتی اکر با مطالعه مطالب این سایت موفق به رفع مشکل بوجود آمده نشدید با عیب یابی که انجام می‌دهید قبل از حضور تعمیرکار نیز امکان استعلام قیمت از اوپراتور وجود دارد.

کلیه تعمیرکاران محدوده غرب و شمال غرب تهران موظف می‌باشند که بابت هزینه ایاب و ذهاب در این مناطق هیچ گونه مبلغی را از مشتری دریافت نکنند.

مراکز ما در غرب تهران :

شهرک غرب – خیابان دادمان – خیابان درختی

021-88195425

محدوده غرب تهران

021-44570530

نمایندگی ایران رادیاتور غرب تهران
تعمیر انواع پکیج ایران رادیاتور در غرب استان تهران


پکیج ایران رادیاتور مدل L

پکیج ایران رادیاتور مدل M

پکیج ایران رادیاتور مدل BM

پکیج ایران رادیاتور مدل K

پکیج ایران رادیاتور مدل E

تعمیرات انواع پکیج فن دار {FF} و بدون فن {CF} ایران رادیاتور در غرب تهران

برای با انواع پکیج دیواری ایران رادیاتور آشنا شوید میتونید به آدرس سایت این شرکت مراجعه کنید. برای این منظور اینجا کلیک کنید

مطلبی تحت عنوان آموزش تعمیر پکیج ایران رادیاتور منتشر کردیم
نمایندگی خدمات پس از فروش ایران رادیاتور غرب تهران
ارائه خدمات ::



* برطرف نمودن کلیه ایرادات، سرویس و تعمیرات تخصصی انواع پکیج شوفاژ دیواری ایرانی و خارجی



* انجام سرویس های عمومی و تعویض یا تعمیر قطعات حین سرویس



* اسید شویی مدار گرمایش و آب گرم مصرفی و متعلقات مربوطه شامل یونیت رفت و یونیت برگشت و قطعات داخلی هر یک از آنها بصورت کامل

مطلبی قبلا تحت عنوان تعمیر پکیج غرب تهران منتشر کردیم


محدوده سرویس دهی :



همت غرب – دهکده المپیک – شهرک آزادی -تهرانسر- آزادی – طرشت – ستارخان – آریا شهر (صادقیه) – شهرزیبا – شهران –

آبشناسان- جنت آباد – شاهین – مرزداران – جلال – پونک – سیمون بولیوار- یادگار –

گیشا- شهرک غرب – سعادت آباد – شهرک راه اهن – دریاچه چیتگر و امیر کبیر – اکباتان . چهاردیواری – فرحزادی – درکه و …

در سال های اخیر به دلیل افزایش تعداد تعمیرکاران و عدم وجود تخصص این افراد به تعمیرات قطعات یدکی،

متأسفانه اکثراً در اولین برخورد با قطعات معیوب پکیج بدون تأمل اقدام به تعویض قطعه مورد نظر نموده

و در انتهای کار با تحویل چندین قطعه معیوب مشتری نگون‌بخت را متحمل پرداخت یک فاکتور سنگین می‌کنند.

متأسفانه تبعات همین رفتار غیر حرفه ای باعث سلب اعتماد مشتری از تعمیرکاران می‌شود.

مسلّماً نام اینگونه از افراد را تعمیرکار نمیشه نامید و عبارت ” تعویض کار” بیشتر برازندشون هست.

تعمیر پکیج ایران رادیاتور غرب تهران
نمایندگی ایران رادیاتور صادقیه
نمایندگی تعمیرات ایران رادیاتور در محدوده فلکه دوم صادقیه آماده ارائه خدمات و تعمیرات انواع پکیج ایران رادیاتور در غرب تهران میباشد . سرویس دهی به مشترکین ایران رادیاتور در صادقیه ، آیت‌الله کاشانی ، بلوار فردوس ، طرشت ، ستارخان ، مرزداران ، پیامبر ، و …

تلفن تعمیرکار 24 ساعته در محدوده های فوق : 09120974053

نمایندگی ایران رادیاتور در ستارخان
تعمیرات پکیج ایران رادیاتور در منطقه ستارخان و حومه حضور تعمیرکار در سریعترین زمان ممکن و کمتر از نیم ساعت پس از اولین تماس مشتری خواهد بود . هزینه ایاب و ذهاب در محدوده ستارخان و حومه به دلیل نزدیک بودن به محل نمایندگی رایگان محاسبه میشود .

جهت تعمیرات پکیج در ستارخان و حومه با تلفن : 09120974053 تماس بگیرید .

تعمیرات پکیج شبانه روزی
این مرکز با ارائه تعمیرات پکیج شبانه روزی اقدام به سرویس دهی به مصرف کنندگان انواع پکیج دیواری در شهر تهران نموده است. جهت استفاده از خدمات و تعمیرات پکیج 254 ساعته با یکی از شماره های ما تماس بگیرید.

 


نظر

مارک شاگال و نقاشی‌های خیال‌انگیزش


 

  • مارک شاگال و نقاشی‌های خیال‌انگیزش

    882559

    17 تیر 1398 - 09:01

    2955 

    وب‌سایت ایوار: مارک شاگال هنرمندی روسی-فرانسوی متولد بلاروس است که کارهایش بیشتر بر مبنای ارتباطات حسی شکل می‌گرفت و کمتر به خاطر اصول تصویری سنتی شناخته شده است.

    مارک شاگال در سال 1887 در بلاروس متولد شد و از همان اوایل کودکی به هنر علاقه نشان می‌داد. بعد از تحصیل در رشته نقاشی در سال 1907، روسیه را به قصد پاریس ترک کرد و در آنجا در میان جمعی از هنرمندان در حومه شهر به زندگی ادامه داد. شاگال تخیل شخصی و رویاگونه‌اش را با اشاراتی از فوویسم و کوبیسم ترکیب کرد که در آن زمان در فرانسه محبوبیت زیادی داشت و بیشتر آثار ماندگارش مانند «من و دهکده» (1911) را به همین شیوه کشید.

    برخی از این آثار در نمایشگاه‌های سالن مستقلان (salon des independants) به نمایش در آمدند. بعد از سفرش در سال 1914 به روسیه، به خاطر آغاز جنگ جهانی در کشورش گیر افتاد. در سال 1923 توانست به فرانسه برگردد، اما به خاطر فشار نازی‌ها مجبور به ترک کشور شد. مارک شاگال بعد از پناه بردن به آمریکا، قبل از بازگشت به فرانسه در سال 1948 مشغول طراحی لباس شد. سال‌های آخر عمرش را با گونه‌های جدیدی از هنر، تجربه و سفارش کار‌های متعددی با ابعاد بزرگ را دریافت کرد. شاگال در سال 1985 در سن پل دو وانس درگذشت.

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    دهکده

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    مارک شاگال در 7 جولای سال 1887 در جامعه‌ی کوچک حسیدی (Hassidic) که گروهی از یهودیان هستند، در بلاروس متولد شد. پدرش ماهی فروش بود و مادرش مغازه‌ای کوچک را اداره می‌کرد. او پایه‌ی ابتدایی‌اش را در یک مدرسه‌ی یهودی آغاز کرد و در آن‌جا عبری و کتاب مقدس آموخت. پس از گذراندن دوره ابتدایی در این مدرسه، او را در یک مدرسه عمومی روسی ثبت نام کردند. در همین دوره او به یادگیری اصول طراحی مشغول شد، اما شاید چیزی که اهمیت بیشتری داشت، جذب دنیای اطرافش بود که بعد‌ها به شکل تخیل، موضوع بسیاری از آثارش می‌شود.

    شاگال در سن 19 سالگی در یک مدرسه هنری کاملاً یهودی و خصوصی شرکت کرد و به‌طور رسمی آموزشش در نقاشی آغاز شد. او به مطالعه آثار هنرمند پرتره‌کار، «یهودا پِن» مشغول شد. هر چند بعد از چندین ماه مدرسه را ترک کرد و در سال 1907 به سن پترزبورگ رفت تا در «انجمن امپراطوری برای حفاظت از هنر‌های زیبا» به تحصیل بپردازد. سال بعد او در مدرسه سوانسِوا (Svanseva) ثبت نام کرد و تحت نظر طراح صحنه‌ای به نام لئون باکست (Léon Bakst) شروع به یادگیری مباحث هنری کرد. این تجربه‌ی اولیه بعد‌ها در حرفه شاگال اهمیت زیادی پیدا می‌کند.

    علی‌رغم این آموزش رسمی و محبوبیت فراگیر رئالیسم در روسیه در آن زمان، شاگال سبک خاص خود را پی‌ریزی کرد که بیشتر رویاگونه و غیر واقعی به نظر می‌رسید. مردم، اماکن و تصاویر خیالی به احساساتش نزدیک‌تر بودند. برخی از نقاشی‌های این دوره‌ی او «نامزد من با دستکش‌های سیاه» (1909) و «پنجره ویتبسک» (1908) هستند.


    لانه زنبور

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    علی‌رغم رابطه عاشقانه با بِلا، در سال 1911 یک کمک هزینه از سمت «ماکسیم بیناوِر»، عضو مجلس روسیه و حامی هنر، به شاگال اجازه داد تا به پاریس نقل مکان کند. بعد از اقامت کوتاهی در محله مونپارناس، شاگال وارد اجتماعی هنری به نام «لاروش» یا لانه زنبور در حومه شهر شد و در آن‌جا در کنار هنرمندان نقاشی مانند «مودیلیانی»، «فرنان لژه» و شاعر معروف «گیوم آپولینر» کار کرد. تحت تأثیر سبک‌های فوویسم و کوبیسم که در آن زمان بسیار محبوب بودند، شاگال مجبور به روشن کردن پالت رنگی‌اش شد و سبکش بیش از پیش از واقعیت فاصله گرفت. «من و دهکده» و «تجلیل از آپولینر» از کار‌های اولیه پاریسی او هستند که گفته می‌شود موفق‌ترین آثارش بوده و نماینده‌ی دوره‌ای مهم از کارش محسوب می‌شوند.

    اگرچه کار شاگال به لحاظ سبکی از هم دوره‌های کوبیستش فاصله داشت، از سال 1912 تا 1914 نقاشی‌های زیادی را در کنار آثاری از «خوان گری»، «مارسل دوشان» و «روبر دلونی» در نمایشگاه سالانه سالن مستقلان به نمایش گذاشت. محبوبیت شاگال فراتر از لاروش رفت و در می‌سال 1914 به برلین سفر کرد تا اولین نمایشگاه انفرادی‌اش را برگزار کند. او تا افتتاح نمایشگاهش در ژوئن در شهر ماند و سپس به زادگاهش بازگشت و از رویداد‌های سرنوشت سازی که انتظارش را می‌کشید، بی‌خبر بود.


    جنگ، صلح و انقلاب

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    در آگوست سال 1914 جنگ جهانی اول نقشه‌های شاگال برای بازگشت به پاریس را نقش بر آب کرد. این درگیری‌ها نتوانستند روی جریان خلاق او تاثیری بگذارند و حتی به او اجازه دسترسی مستقیم به صحنه‌هایی را دادند که در کودکی تجربه کرده بود. این اتفاق مهم را می‌توان در نقاشی‌هایی مانند «یهودی سبز» (1914) یا «بر فراز ویتبسک» (1914) مشاهده کرد. نقاشی‌های او از این دوره گاه شامل تصاویری از تأثیرات جنگ بر منطقه هم می‌شدند.

    در نقاشی «سرباز زخمی» (1914) و «رژه» (1915) می‌توان این تأثیرات را تماشا کرد؛ اما علی‌رغم سختی‌های زندگی در دوران جنگ به نظر می‌رسد این دوره برای شاگال لذت‌بخش نیز بوده است. در جولای سال 1915 او با بلا ازدواج کرد و صاحب دختری به نام «ایدا» شد. حضور آن‌ها در کار‌هایی مانند «تولد» (1915) و «بلا و ایدا کنار پنجره» (1917) خبر از لذت‌های خانگی شاگال در میان هیاهوی جنگ می‌دهند.

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    برای پرهیز از شرکت در جنگ و ماندن کنار خانواده، شاگال به عنوان منشی در وزارت اقتصاد جنگ در سن پترزبورگ مشغول کار شد. او در آن زمان کار روی زندگی‌نامه‌اش را نیز شروع کرده بود و با فضای هنری بومی منطقه آشنا شد. شاگال در این دوره نمایشگاهی از کارهایش را در شهر برپا کرد و شهرت قابل توجهی به‌دست آورد. این شهرت بعد از انقلاب روسیه در سال 1917 برای او موقعیت‌های خوبی فراهم کرد.

    شاگال در پست هنری جدیدی که دریافت کرده بود، پروژه‌های مختلفی را در منطقه اجرا کرد که شامل حمایت مالی از آکادمی هنر در سال 1919 می‌شد. علی‌رغم این تلاش‌ها، تفاوت‌هایی که بین همکارانش وجود داشت، نهایتاً او را دلسرد کرد. در سال 1920 او موقعیت خود را رها کرد و با خانواده‌اش به مسکو رفت. در مسکو شاگال خیلی زود سفارش طراحی لباس و صحنه برای کار‌های مختلفی در تئاتر دولتی «ییدیش» (Yiddish) را دریافت کرد. همچنین در آن‌جا مجموعه‌ای از نقاشی‌های دیواری با موضوع «آشنایی با تئاتر یهودی» را کار کرد. علاوه بر این، او به عنوان معلم در مدرسه‌ی یتیم خانه جنگ مشغول به کار شد. در سال 1922، شاگال حس کرد هنرش دیگر باب میل مخاطب نیست و برای پیدا کردن افق‌های جدید، روسیه را ترک کرد.


    پرواز

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    بعد از یک اقامت کوتاه در برلین شاگال و خانواده‌اش در سپتامبر سال 1923 به پاریس رفتند. کمی بعد از رسیدن آن‌ها، یک انتشاراتی و دلال هنری به نام «آمبرواز ولار» به او سفارش مجموعه‌ای از چاپ فلز برای نسخه جدید رمان «روح‌های مرده» نیکولا گوگول را داد. دو سال بعد شاگال کار بر روی کتاب تصویرسازی شده‌ی «ژان دولا فونتن» را آغاز کرد و در سال 1930 نیز چاپ فلزیِ یک کتاب عهد عتیق تصویرسازی شده را آماده کرد.

    کار‌های شاگال در این دوره موفقیت‌های جدیدی را به عنوان هنرمند برایش رقم زد و به او اجازه داد تا در دهه 1930 در اروپا سفر کند. او همچنین کتاب زندگی‌نامه‌اش را در سال 1931 منتشر کرد که مورد توجه زیادی واقع شد. در همین زمان بود که گسترش محبوبیت شاگال برای فاشیسم و نازیسم یک تهدید محسوب می‌شد. کار‌های او در روند «پاکسازی» فرهنگی که توسط نازی‌ها در آلمان صورت گرفت از موزه‌ها حذف شد. بسیاری از آثارش نیز در طی این پروژه آتش زده شدند و برخی دیگر در نمایشگاه «هنر منحط» در سال 1937 در مونیخ به نمایش در آمدند. احساس نگرانی و اندوه شاگال در رابطه با این رویداد‌ها و توهین‌هایی که در ملا?عام به یهودیان می‌شد را می‌توان در نقاشی «مصلوب کردن سفید» (1938) مشاهده کرد.

    با آغاز جنگ جهانی دوم، شاگال و خانواده‌اش به منطقه «لوار» رفتند و سپس به مارسی نقل مکان کردند. وقتی در سال 1941 نام شاگال توسط مدیر موزه هنر مدرن نیویورک سیتی به فهرست هنرمندان و روشن‌فکران مورد تهدید نازی‌های ضد یهودی اضافه شد، او پناهندگی مطمئن‌تری را پیش‌روی خود دید. شاگال و خانواده‌اش در میان بیش از 2000 نفری بودند که از این راه ویزا دریافت کرده و از این وضعیت خطرناک فرار کردند.

    با رسیدن به نیویورک سیتی در ژوئن سال 1941، شاگال فهمید از لحظه اول در این شهر هم شناخته شده است و علی‌رغم مانع زبانی، خیلی زود او به عضوی از جامعه هنرمندان اروپایی تبعیدی تبدیل شد. سال بعد او سفارشی از یک طراح رقص به نام «لئونید ماسین» گرفت تا لباس‌ها و ست‌های باله «آلکو» (Aleko) را بر اساس «کولی‌ها» اثر الکساندر پوشکین و موسیقی چایکوفسکی طراحی کند.

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    شاگال حتی بعد از اقامت در آمریکا و امنیتی که در این خانه موقتی احساس می‌کرد، دائماً در فکر عاقبت یهودیان اروپا و نابودی روسیه بود و این دغدغه‌های فکری را می‌توان در نقاشی «مصلوب شدن زرد» (1943) و «شعبده باز» (1943) مشاهده کرد. وقتی بلا بر اثر یک بیماری عفونی در سال 1944 درگذشت، شاگال بیش از پیش دگرگون شد و اندوه و سوگ از دست دادن همسرش تا سال‌ها در نقاشی‌هایش حضور داشت.

    او به کار کردن با اندوه و درد ادامه داد و در سال 1945 طراحی لباس برای باله «ایگور استراوینسکی» به نام «پرنده آتش» را آغاز کرد. او همچنین با یک هنرمند انگلیسی جوان به نام «ویرجینیا مک نیل» آشنا شد و در سال 1946 اولین فرزندشان به نام دیوید به دنیا آمد. در این زمان نمایشگاه‌های مختلفی از آثار او نیز برگزار می‌شد.


    بازگشت

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    بعد از هفت سال تبعید در سال 1948 شاگال به همراه خانواده‌اش به فرانسه بازگشت. بازگشت آن‌ها همزمان شد با انتشار نسخه تصویرسازی شده‌ی ارواح مرده که به خاطر جنگ متوقف شده بود. کتاب گوگول هم در سال 1952 انتشار یافت. در سال 1950 شاگال و خانواده‌اش به سن پل دو وانس رفتند و ویرجینیا سال بعد او را ترک کرد. دو سال بعد شاگال با والنتینا آشنا شد و کمی بعد با او ازدواج کرد. والنتینا مدیر جدی کار‌های او شد و در بسیاری از نقاشی‌های پرتره‌اش دیده می‌شود.

    شاگال بعد از جا افتادن به عنوان یک نقاش مطرح، شروع به گسترش مهارت‌های خود کرد و کارش را در زمینه مجسمه، سرامیک و شیشه‌های رنگی ادامه داد. بسیاری از کار‌های مهم بعدی‌اش در قالب کار‌های بزرگی از سرتاسر جهان هستند. از میان این سفارش‌ها می‌توانیم به پنجره‌های شیشه رنگی کنیسه «دانشگاه عبری مرکز پزشکی هاداسا» در اورشلیم، «کلیسای جامع سنت اتین» یا ساختمان سازمان ملل نیویورک اشاره کنیم.

    در سال 1977 شاگال مدال افتخار «لژیون دونور» فرانسه را دریافت کرد. در همین سال او به یکی از معدود هنرمندانی تبدیل شد که در طول تاریخ نمایشگاهی برای مرور آثارشان در لوور برگزار می‌شود. او در 28 مارس سال 1985 در سن 97 سالگی درگذشت و مجموعه‌ای وسیع از کارهایش را به عنوان یک هنرمند یهودی و یکی از پیشگامان هنر مدرن برای جهان به‌جا گذاشت.


    مارک شاگال در یک نگاه

    مارک شاگال و نقاشی های خیال انگیزش

    • مارک شاگال در بلاروس به دنیا آمد.
    • او تا مدت‌ها بسیار خجالتی بود.
    • شاگال در یک مدرسه ابتدایی یهودی تحصیلش را آغاز کرد، ولی بعد‌ها به تحصیل تخصصی هنر پرداخت.
    • او نامزدش بلا را برای گسترش تجربیاتش در پاریس ترک کرد، ولی سال‌ها بعد که به خاطر جنگ در روسیه گرفتار شد با او ازدواج کرد و صاحب فرزند شد.
    • او به خاطر پروژه پاکسازی نازی‌ها و تهدید جانی یهودیان مجبور به فرار به آمریکا شد.
    • شاگال در نیویورک سیتی بلا را به خاطر بیماری عفونی از دست داد.
    • او بالاخره توانست بعد از هفت سال تبعید به فرانسه بازگردد.
    • شاگال جزو معدود هنرمندانی بود که لوور نمایشگاهی برای مرور آثارشان برگزار کرد.
    • او بعد از تثبیت موقعیتش به عنوان نقاش، به تجربه‌هایی در زمینه مجسمه، سرامیک و ویترای نیز پرداخت.
    • مارک شاگال در سن 97 سالگی در سن پل دو وانس درگذشت.

نظر

در اینستای ستاره‌های خارجی؛ بی‌تی‌اس یا اِکسو؟!


 

  • در اینستای ستاره‌های خارجی؛ بی‌تی‌اس یا اِکسو؟!

    برترین‌ها: اینستاگرام، این روز‌ها تبدیل به دفترچه خاطرات تصویری خیلی‌ها شده است. بسیاری از چهره‌های شناخته‌شده دنیای هنر و ورزش هم، از این طریق با طرفداران خود در دورترین نقاط جهان در ارتباط هستند. از سوی دیگر سعی دارند با این روش هواداران بیشتری نیز برای خود دست و پا کنند که این نیز خود به یک رقابت حیثیتی میان سلبریتی‌های قرن 21 تبدیل شده است.

    حتی گاهی اوقات عکس‌هایی به اشتراک می‌گذارند که جنجال بسیاری به راه انداخته و خبرساز می‌شوند، توجه رسانه‌ها و مردم به آن‌ها جلب می‌شود و شهرت بیشتری نیز برای آن‌ها به ارمغان می‌آورند. در این سری مطالب ما سعی داریم به طور هفتگی گزیده‌ای از عکس‌های چهره‌های محبوبتان را با شما به اشتراک بگذاریم.

    «آریانا گراندی» همراه با مادر و مادربزرگش در برابر دوربین مجله‌ی «ووگ».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    خود «هالزی» هم به اینکه خیلی در ماشین سلفی می‌گیرد اعتراف کرده است، ولی خوب باید اعتراف کنیم که این کار برای سرگرم نگه داشتن خودمان در ترافیک راه حل خیلی خوبی است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «ماریا کری» روی جلد مجله‌ی «کازمپالیتن».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «سلن دیون» این عکس را پیش از اجرای فوق العاده‌ای که در «هاید پارک» لندن داشت به اشتراک گذاشت.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کریستینا اگیلرا» در سفر به بلژیک در ادامه‌ی تور کنسرت هایش.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جنیفر لارنس» سر صحنه‌ی فیلمبرداری فیلم جدیدش. مو‌های جنیفر کمی تیره‌تر از قبل شده اند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «ریحانا» در فوتوشوت جدیدش در برابر دوربین «هارپرز بازار» چین.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    شایعات در مورد رابطه‌ی «شان مندز» با «کامیلا کابیو» با عکس‌های زیادی که این اواخر از آن‌ها در کنار هم منتشر می‌شوند، دارند روز به روز بیشتر و جدی‌تر می‌شوند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    این هم «کامیلا کابیو» در کنار «بیلی ایلیش» که به تازگی موهایش را سبز فسفری کرده و همه لباس هایش را هم با رنگ مویش ست می‌کند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «مالوما» که به تازگی همراه با نامزدش در تعطیلات در اسپانیا به سر می‌برد با این عکس گفته بود که ایستگاه بعدی اش اوکراین است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    مثل اینکه «دوا لیپا» قصد ندارد گلستونبری را ترک کند و دارد حسابی در فستیوال گسلتونبری حوش می‌گذراند. راستی، هفته‌ی گذشته خبر‌هایی هم در مورد رابطه‌ی دوا لیپا با «انور حدید» منتشر شده بودند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جان لجند» که این روز‌ها برای تعطیلات همراه با خانواده اش به ایتالیا سفر کرده است همراه با دختر کوچولویش در حال خوردن بستنی‌های معروف ایتالیایی است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کریسی تیگن» هم مثل هر خانم دیگری در سفر هم دست از خرید کردن برنمی دارد و بچه‌ها را به همسر جان سپرده است تا خودش با خیال راحت خرید کند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «شاهزاده هری» و «مگان مارکل» در مراسم غسل تعمید پسرشان.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «ادل» هم برای تماشای اجرای «سلن دیون «به هاید پارک رفته بود. از ظاهر ادل اینطور به نظر می‌رسد که او این روز‌ها شدیدا درگیر رژیم و ورزش باشد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «اد شیرن» اسکلتی!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «سلینا گومز» در حال گردش با هاپو کوچولوی جدیدش.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کیم کارداشیان» روی جلد مجله‌ی «WSJ».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «داکوتا جانسون» بعد از رفتن به کلاس یوگا در صبح روز یکشنبه.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    ظاهرا «زک افران» و «الکساندرا داداریو» که زمانی گفته می‌شد عاشق هم هستند، دوست‌های خوبی هستند که از دوران بازی در فیلم «گارد ساحلی» رابطه شان را با هم حفظ کرده اند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کمرون بویس» هنرپیشه‌ی سریال «جسی» در سن بیست سالگی و در اثر تشنج در خواب درگذشت.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جسیکا چستین» در حاشیه‌ی مسابقه‌ی فینال جام جهانی فوتبال زنان. تیم ملی آمریکا بار دیگر این جام را به خانه برد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جنسن اکلس» و دخترش در روز جشن استقلال آمریکا.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «میشا کالینز» با این عکس از هوادارانش دعوت کرد تا به صفحه‌ی فیسبوک او رفته و گفتگوی زنده‌ی او و دوستش را دنبال کرده و با آن‌ها در مورد خطر‌های بازی پتانک صحبت کنند.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    رابطه‌ی «هیو جکمن» و همسرش از آن عشق‌هایی است که آدم را به تحسین وامی دارد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کریس همزورث» در این پست تبلیغاتی برای «هوگو باس» از تمام جذابیتش مایه گذاشته است!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «آرمی همر» و فرزندانش در حال لذت بردن از یک روز زیبای تابستانی. این عکس از صفحه‌ی اینستاگرام همسر آرمی گرفته شده و خود او این روز‌ها فعالیت چندانی در اینستاگرام ندارد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «امیلیا کلارک» هم مثل «دوا لیپا» از طرفداران پر و پا قرص فستیوال گلستونبری است و همراه با دوستانش در آنجا حسابی خوش گذرانده است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «ناتالی امانوئل» و گربه‌ی همسایه شان که از این زاویه بیشتر به پلنگ شباهت دارد!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جیسون موموا» و همسرش «لیسا بونت» از لحاظ ظاهری زیاد به هم نمی‌خورند، ولی از نظر شخصیتی تفاهم و شباهت زیادی با هم دارند!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «چارلی پوث» فعلا که کچل تشریف دارد، پس احتمالا این عکس را از آرشیو عکس هایش به اشتراک گذاشته است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «نیک جوناس» در سفر به ایتالیا پا در کفش آشپز‌های ایتالیایی کرده و دست به کار درست کردن پاستا شده است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    اصلا فکر می‌کردید که «وودی هرلسون» و «بندیکت کامبربچ» دوست صمیمی باشند؟

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    این هم یک عکس از دومین جشن ازدواج «جو جوناس» و «سوفی ترنر» در پاریس.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    بیایید در مورد موزیک ویدیوی جدید «مایلی سایرس» صحبت نکنیم!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    یعنی چه چیزی باعث شده قیافه‌ی «دریک» به این حالت در بیاید؟!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «آنجلینا جولی» در سفر به پاریس.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «بیانسه» در مراسم افتتاحیه‌ی انیمیشن «شیر شاه». او در این انیمیشن کار صداپیشگی شخصیت «لانا» را انجام داده است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «دونالد گلاور» یا همان «چایلدیش گمبینو» هم در این انیمیشن کار صداپیشگی شخصیت «سیمبا» را انجام داده است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «راک» در حال شنا کردن همراه با دختر کوچولویش در تعطیلات روز استقلال آمریکا.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «رانویر سینگ» با گریم شخصیت فیلم جدیدش به نام «83». در این فیلم او نقش «کاپیل دو» بازیکن و مربی سرشناس کریکت هندوستان را بازی می‌کند. رانویر هفته‌ی گذشته 34 ساله شد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «رانویر سینگ» با این عکس از همسرش «دیپیکا پادوکونه» تولدش را به خودش تبریک گفته بود!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «وارون دهاوان» همراه با سایر رقصنده‌های فیلم «رقصنده‌ی خیابانی 3».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کاترینا کایف» زیر این عکسش نوشته بود به همین زودی خبر هیجان انگیزی برای هوادارانش خواهد داشت. از این لباس برند «ریباک» که پوشیده است می‌شود حدس زد یک کمپین تبلیغاتی برای برند «ریباک» در راه است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    این همه خوشحالی که در چهره‌ی «دیشا پاتانی» موج می‌زند به خاطر همین یک تکه کیک شکلاتی است که جلویش گذاشته شده است!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    به نظر شما هم «ریتیک روشن» عاشق به نمایش گذاشتن رنگ چشم هایش است؟

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جیسو» خانم گل گلی!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    یک عکس گروهی از اعضای «بی. تی. اس» در سفر به اوزاکای ژاپن در ادامه‌ی تور کنسرت هایشان.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «جی چانگ ووک» هفته‌ی گذشته سی و دو ساله شد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    وداع اعضای گروه «اکسو» با «کیونگ سو» که دارد سرباز می‌شود.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    یعنی این سگ گوگولی با این لباس‌های فرفری مال خود «لیتوک» است؟

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «کیم هی چول» هم امروز سی و پنج ساله شد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «لیسا» در سفر به پاریس.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «نسلیهان آتاگول» در کنار همسرش «کادیر دوئولو». البته کادیر در حالت عادی خیلی جوانتر و جذابتر است و تغییر ظاهر فعلی اش برای بازی در سریال جدیدش است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «آسلی انور» در یک پست تبلیاتی برای «دفکتو».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    یک سلفی خیلی خیلی نزدیک از «دمت ازدمیر».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «بورجو ازبرک» روی جلد مجله‌ی «BeStyle».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «بوراک ازچیویت» در پایان سفرش به بیروت از مردم خونگرم لبنان به خاطر همه چیز تشکر کرد.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    مثل اینکه پسر «گولبن ارگن» هم از طرفداران پر و پا قرص «هری پاتر» است.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    یک عکس خیلی فیلتردار از «تمنا تابش».

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    به نظر شما هم «سیتا قاسمی» شبیه «مژده جمال زاده» است؟

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «غزل سادات» در سفر به بدروم ترکیه.

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


    «حفیظ اله محمدی» در حال شکوه و شکایت از هوای گرم کابل!

    در اینستای ستاره های خارجی چه خبر است؟ (186)


نظر

به یاد حمید سمندریان؛ پدر تئاتر معاصر ایران


 

  • به یاد حمید سمندریان؛ پدر تئاتر معاصر ایران

    884815

    22 تیر 1398 - 17:12

    3947 

    روزنامه همدلی: حمید سمندریان، کارگردان و استاد ایرانی تئاتر و بازیگری، از سرآمدان نسلی از کارگردانان نامدار نمایش همچون عباس جوانمرد، علی نصیریان، بهرام بیضایی، رکن‌الدین خسروی و آربی آوانسیان به‌شمار می‌رفت که تئاتر را در ایران دهه‌های 1340 و 1350 به جایگاهی جدی رساند.

    سمندریان که تئاتر را هم‌زمان با تحصیل در دبیرستان، از کلاس‌های تئاتر و هنرپیشگی حسین خیرخواه، شباویز و نصرت کریمی که زیر نظر عبدالحسین نوشین اداره می‌شد شروع کرده بود، به موسیقی نیز علاقه بسیاری داشت، به طوری که ویلون می‌نواخت و از شاگردان محمود ذوالفنون، برادر بزرگتر جلال ذوالفنون بود. وی پس از دبیرستان به اروپا سفر کرد و در آلمان دوره مهندسی شوفاژ سانترال را در دانشگاه صنعتی برلین گذراند، ولی پس از آن به کنسرواتوار عالی موسیقی و هنر‌های نمایشی هامبورگ رفت. سمندریان بعد‌ها به موسسه ادوارد مارکس پیوست تا تئاتر را جدی‌تر بیاموزد. او طی شش سال تحت آموزش ادوارد مارکس، اصول و مبانی کارگردانی و بازیگری را آموخت و هم‌زمان در آلمان به صورت حرفه‌ای مشغول به کار شد.

    سمندریان؛ جاودانه بی‌تکرار

    سمندریان پس از پایان این دوره، به دعوت اداره هنر‌های نمایشی دراماتیک اداره کل هنر‌های زیبای ایران به کشور برگشت. نخستین کار وی، تله‌تئاتر «جراحی پلاستیک» نوشته «پیر فراری» بود که در سال 1340 برای تلویزیون ملی ایران کارگردانی کرد. یک سال بعد او و تیمش در اداره هنر‌های دراماتیک، سالن 50 تا 60 نفری درست کردند که چند برنامه نمایشی در آن اجرا شد. سمندریان اولین اثر خود، نمایشنامه «دوزخ یا در بسته» نوشته «ژان پل سارتر» را در همین تالار نوبنیاد روی صحنه برد و کار نمایش را پیوسته ادامه داد. وی همچنین با همکاری «مهدی فروغ» به تاسیس هنرستان آزاد هنر‌های دراماتیک که وابسته به هنر‌های زیبای کل کشور بود دست زد. در ادامه، حمید سمندریان به دعوت مهندس هوشنگ، مهدی برکشلی و با همکاری مهدی نامدار، دانشکده تئاتر دانشگاه تهران را بنیان گذاشتند و وی در سال 1348 تدریس در دانشکده هنر‌های زیبا را آغاز کرد.

    سمندریان پس از انقلاب 1357 ایران و در پی انقلاب فرهنگی، به دلیل سوءظن به گرایش به کمونیسم به خاطر ترجمه «دایره گچی قفقازی» از فعالیت دانشگاهی منع شد. در نتیجه به ناچار رستورانی باز کرد تا خود و چند نفر از دانشجویانش، از این راه امرار معاش کنند. پس از مدتی با وساطت شاگرد سابق وی، بهروز غریب‌پور که در آن دوران مورد وثوق بعضی از کسانی بود که به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان وارد شده بودند، از این اتهام تبرئه شده و قرار شد به دانشکده هنر‌های زیبا برگردد.

    در نیمه نخست دهه 1370 ناصر باباشاهی رئیس دانشکده هنر و معماری دانشگاه تهران از حمید سمندریان دعوت کرد تا گروه نمایش این دانشکده را راه‌اندازی کند و بدین ترتیب سمندریان پایه و اساس این گروه را گذاشت. در سال 1373 به تاسیس کلاس‌های آزاد بازیگری و کارگردانی دست زد که هنرجویان بسیاری از آن‌جا دانش‌آموخته شدند و به عرصه حرفه‌ای هنر وارد گردیدند.

    سمندریان؛ جاودانه بی‌تکرار

    سمندریان در سال 1342 گروه تئاتری پازارگاد را تشکیل داد که اعضای آن پرویز پورحسینی، سعید پورصمیمی، پری صابری، اسماعیل محرابی، جمشید مشایخی، پرویز کاردان، محمد حفاظی، منوچهر فرید، ثریا قاسمی، اسماعیل شنگله و مهدی فخیم‌زاده بود. این گروه به شکل یک شرکت تعاونی فعالیت می‌کرد و، چون اداره هنر‌های زیبا به خاطر رویکردشان به متون فرنگی حمایتشان نمی‌کرد، دست به دامان انجمن‌های ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه می‌شدند.

    سمندریان برخی از مهم‌ترین متون نمایشی از نویسندگان شاخص ادبیات نمایشی غرب همانند فردریش دورنمات، برتولت برشت، آنتون چخوف، اوژن یونسکو، آرتور میلر، ماکس فریش، ژان آنوی، تنسی ویلیامز، ژان پل سارتر و هنریک ایبسن را ترجمه و سپس کارگردانی کرد. از این منظر باید او را یکی از کارگردانان شاخص تئاتر در تاریخ تئاتر ایران به‌شمار آورد که سهمی جدی در آشنایی مردم و علاقه‌مندان تئاتر و نمایش با متون و آثار کلاسیک و برجسته تاریخ تئاتر جهان داشتند.

    سمندریان از سال 1339 با اجرای «دوزخ» ژان پل سارتر خود را در جامعه هنری مطرح کرد. پس از آن چند نمایش دیگر مانند اشباح «هنریک ایبسن» را اجرا کرد. در سال 1342، نمایش «مرده‌های بی‌کفن» و «دفن» ژان پل سارتر را اجرا کرد که با مشکل ممیزی شدید روبه‌رو شد، به طوری که در برخی از شب‌ها مجبور شد بعضی دیالوگ‌های این نمایش را حذف کند. سمندریان در سال 1342 «باغ وحش شیشه‌ای» تنسی ویلیامز را با بازی پرویز فنی‌زاده و شهلا ریاحی اجرا کرد.

    وی در سال 1346 با ارائه اجرایی نو و به‌یادماندنی از «آندورا» نوشته ماکس فریش، تماشاکنان ایرانی را با نوترین دستاورد‌های صحنه‌ای تئاتر اروپا آشنا کرد. در این اجرا سعید پورصمیمی در ایفای نقش اصلی (آندری) بازی دلنشینی عرضه کرد. سمندریان در سال 1347 نیز «هرکول» و «طویله» اوجیاس و همچنین «بازی استریندبرگ» را به نمایش درآورد.

    سمندریان در سال 1350 «کرگدن» اوژن یونسکو را اجرا کرد که نقطه اوج دیگری در کارگردانی وی به‌شمار می‌آمد. همچنین پس از آن نمایش‌های «ملاقات بانوی سالخورده» دورنمات، «بازی استریندبرگ» و «مرده‌های بی‌کفن و دفن» را اجرا کرد. او سپس‌تر موفق به اجرای «ازدواج آقای می‌سی‌سی‌پی» در سال 1368، «دایره گچی قفقازی» در سال 1377، «بازی استریندبرگ» در سال 1378 و «ملاقات بانوی سالخورده» در سال 1386 نیز شد. وی همچنین در سال 1378 «به سوی دمشق» را برای تلویزیون کار کرد.

    حمید سمندریان پرورده تئاتر مدرن اروپا بود. در کارنامه هنری او، کارگردانی آثاری از تنسی ویلیامز و آرتور میلر، دو نمایشنامه‌نویس آمریکایی هم دیده می‌شود، اما او در اصل شیفته تئاتر اروپا بود. نخستین آثاری که پس از پایان تحصیل در آلمان و بازگشت به ایران اجرا کرد، از ژان پل سارتر، اوژن یونسکو و ژان آنوی بود، اما در میدان گسترده تئاتر اروپا نیز سمندریان به تئاتر آلمانی علاقه داشت. او آثار نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ آلمانی زبان را می‌پسندید و در طول سالیان به ترجمه برخی از آن‌ها پرداخت. با ترجمه‌های او درام‌نویسان بزرگی مانند ماکس فریش و فریدریش دورنمات به جامعه هنری ایران معرفی شدند.

    سمندریان؛ جاودانه بی‌تکرار

    سمندریان از همان سال‌های ابتدایی دهه 1340، خود را به عنوان کارگردانی که بر ادبیات نمایشی اروپا و آمریکا و دانش روز هنر تئاتر تسلط داشت معرفی کرد. وی در سبک کارگردانی نیز پیرو مکتب تئاتر آلمان بود. در کارگردانی به نقش بازیگر بسیار اهمیت می‌داد، بیش از هر چیز بر رهایی بازیگر از متن، تسلط او بر صحنه و انضباط سخت تاکید داشت و همین امر، اجرا‌های او را در آن سال‌ها و در فضای متن‌محور تئاتر ایران بسیار متفاوت کرد.

    سمندریان از کمبود متون خوب نمایشی در ایران آگاه بود. بر این اساس، از آغاز بازگشت به ایران در سال 1340 به ترجمه برخی از آثار مورد علاقه خود پرداخت. ویژگی اصلی ترجمه‌های سمندریان، زبان تئاتری آن‌هاست. او در تربیت بازیگر به فن بیان بسیار اهمیت می‌داد و طبعاً کار‌های نمایشی را به گونه‌ای ترجمه می‌کرد که اجرای متن و ادای گفتگو‌ها برای بازیگران راحت و آسان باشد.

    سمندریان خود را نویسنده و ادیب نمی‌دانست. در ویرایش ترجمه‌های خود همواره از یاری دوستان صاحب‌نظر بهره می‌برد. وی به‌ویژه به آثار دو نمایش‌نامه‌نویس بزرگ سوئیسی، فریدریش دورنمات و ماکس فریش علاقه‌ای ویژه داشت و به ترجمه آثار آنان به زبان فارسی همت گماشت.

    علاقه سمندریان به دورنمات از زمانی شروع شد که در هامبورگ تحصیل می‌کرد و تنها به آثار نمایشی این نویسنده نیز محدود نمی‌شد. اولین ترجمه وی از آثار دورنمات، «قاضی و جلاد» بود که در دوران دانشجویی در آلمان به فارسی برگردانده بود و حدود سال 1370 در ایران به چاپ رسید. سمندریان کمابیش تمام نمایش‌نامه‌های مهم دورنمات را به فارسی برگردانده‌است که بیشتر این نمایش‌نامه‌ها را نخست خود او برای تئاتر یا تلویزیون کارگردانی کرد. برخی از آن‌ها را نیز برای تمرین و اجرا در اختیار شاگردان خود گذاشت تا اگر به حد قابل‌قبولی می‌رسیدند، برای اجرای عمومی به روی صحنه ببرند.

    وی به کار‌های نمایشی «ماکس فریش» نیز علاقه داشت و چند نمایش‌نامه او را به فارسی برگرداند. از دیگر علایق او آثار برتولت برشت بود. در میان نمایش‌نامه‌های بی‌شمار برشت، به نظر می‌رسد که حمید سمندریان به نمایش‌نامه «دایره گچی قفقازی» علاقه‌ای خاص داشت که درون‌مایه آن از داستان‌های شرقی برآمده‌است. او این نمایش‌نامه را به فارسی ترجمه کرد و به روی صحنه برد.

    سمندریان؛ جاودانه بی‌تکرار

    به باور بسیاری، با وجود آن‌که تئاتر نوین ایران توسط عبدالحسین نوشین بنا شده بود، ولی در زمان سمندریان جدی‌تر شد، به‌طوری‌که تمام کسانی که از دهه1340 به بعد در زمینه تئاتر در دانشکده‌های تئاتر تهران تحصیل کرده‌اند از شاگردان سمندریان‌اند و در واقع کسی نیست که در عرصه تئاتر ایران کار کند و به نوعی شاگردی وی را نکرده باشد.

    حمید سمندریان جدا از آموزش تئاتر، شیوه خاصی در کارگردانی داشت که بسیاری از کارگردانان پس از وی تحت تاثیر شیوه کارگردانی او قرار گرفتند. او معتقد بود بازی در تئاتر باید باورپذیر باشد و به همین دلیل در کار‌های او بازی‌های درشت و اغراق‌آمیز دیده نمی‌شد و بازی‌ها روان بود. اما شاید یکی از بزرگ‌ترین کار‌های سمندریان در تئاتر ایران، تاثیر بر نمایش‌نامه‌نویسان ایران از راه ترجمه و معرفی نمایش‌نامه‌نویسان متفاوت و مطرح جهان بود. تا پیش از حضور او تئاتر ایران متکی بر نمایش‌نامه‌نویسان فرانسوی و انگلیسی‌زبان بود، اما حمید سمندریان صدا‌های تازه‌ای را وارد تئاتر کرد. او با ترجمه و معرفی نویسندگان آلمانی به سهم خود تئاتر ایران را چندصدایی کرد.

    بدین ترتیب، اگر تئاتر نوین ایران با عبدالحسین نوشین یا به گمان برخی دیگر با شاهین سرکیسیان آغاز شد، با حمید سمندریان پوست انداخت. از دیگر تاثیرات حمید سمندریان در تئاتر ایران، جا انداختن واقع‌گرایی به جای طبیعت‌گرایی و ملودرام و پریمیتیو معمول در تئاتر ایران، دوری جستن از درشت‌نمایی و دگرگونه نمودن شخصیت و به کرسی نشاندن استیلیزاسیون (شیوه‌اجرایی) و ایجاز و ایهام و استتیک معنی‌دار در تئاتر دهه 1340 ایران، و آمیزش دستاورد‌های کنستانتین استانیسلاوسکی و برتولت برشت و وسولد مایرهولد با تئاتر نوین آلمان پس از جنگ جهانی دوم و برقراری معنایی تکنیک و محتوایی با دست‌یازی به همه امکانات بشری در زیرساخت و ساخت کاراکتر در تمامی دوران کار‌های پویای تئاتر سمندریان است.


نظر

مهران مدیری؛ هیولای طنز ایران


 

  • مهران مدیری؛ هیولای طنز ایران

    885958

    25 تیر 1398 - 14:31

    8334 

    دو نگاه متفاوت به مهران مدیری و جدیدترین اثرش

    روزنامه شهروند - مریم نراقی: سال 1372 وقتی مجموعه تلویزیونی «پرواز 57» به کارگردانی و بازی مهران مدیری از شبکه یک سیما پخش می‌شد، کمتر کسی فکرش را می‌کرد که بازیگر جوان آن روزها بعدها بتواند به موفقیتی چشمگیر دست پیدا کند. بازیگر، کارگردان، تهیه‌کننده و در یک کلمه بِرَندی که توانست 30‌سال یکه‌تاز عرصه طنز ایران باشد.

    مهران مدیری سه دهه است که مرد اول کمدی ایران است. محبوبیت عجیبی که نیاز به کارشناسی دارد. چه چیزی در مهران مدیری سبب شده او همواره محبوب باشد و محبوب بماند؟ فرقی هم نمی‌کند در تلویزیون باشد یا شبکه نمایش خانگی یا سینما؛ همین که اسمش بیاید مخاطب سرازیر می‌شود سمتش. عجیب‌تر این‌که کیفیت آثارش هم چندان اهمیت ندارد؛ او همیشه جلوتر از آثارش بوده است.

    هر اثری تولید کند، دیده می‌شود؛ تمام مخاطبان آثار هنری در اسرع وقت تولیدات او را دنبال می‌کنند؛ گاهی نقد می‌کنند و معتقدند که جدیدترین اثرش چنگی به دل نمی‌زند و نسبت به دیگر آثارش ضعیف‌تر است، اما همه او را می‌بینند. جالب‌تر این‌که سال‌هاست تکیه‌کلام‌هایش چه در مقام اجرا و چه در سریال‌هایش بر زبان مردم کوچه و خیابان است.

    بعید می‌دانم دلیل این محبوبیت و کاریزما کشف شده باشد، اما فارغ از کیفیت، اغلب آثار مهران مدیری تاریخ مصرف ندارد. همین حالا اگر بنشینید و مجموعه‌های «شب‌های برره» و «پاورچین» را ببینید، باورتان نمی‌شود که یک دهه پیش تولید شده باشند. یا «قهوه تلخ»، با وجود این‌که در نحوه پخشش در شبکه نمایش خانگی خون به دل مخاطب کرد و درنهایت نصفه‌کاره ماند، ارزش چندبار دیدن را دارد.

    مدیری زمانی‌که «دورهمی» را به تلویزیون آورد، باز هم اتفاق دیگری رقم زد. اغلب برنامه‌های ترکیبی نیازمند آیتم‌های جذاب است؛ برنامه‌هایی مانند «خندوانه»، «عصر جدید» و بسیاری برنامه‌های دیگر. با مقایسه این برنامه‌ها به‌راحتی می‌توان به کاریزمای مدیری پی‌برد. «خندوانه» با آیتم‌های مختلف و ایده‌های جذاب، تنها یک رقیب جدی داشت به نام «دورهمی».

    خوب بد هیولا

    برنامه‌ای که فقط یک مهران مدیری داشت و کمی هم سروش جمشیدی نه چندان جذاب. شاید برای جذابیت یک برنامه همین کافی باشد که یک مهران مدیری داشته باشد و ساعت‌ها برای مخاطب حرف بزند. شاید به همین دلیل است که سال‌هاست حضور مهران مدیری در فیلم‌های سینمایی به یکی دو سکانس خلاصه می‌شود و هرگز نقش اصلی بازی نکرده است. کارگردان‌های سینما هم یاد گرفته‌اند یک نقش کوتاه برایش در نظر بگیرند و خیال‌شان راحت است که همین حضور کوتاه هم می‌تواند مخاطبان بسیاری را به شوق دیدن مدیری به سینما بکشاند و البته شنیده شده مبالغ قابل توجهی هم بابت این حضور کوتاه دریافت می‌کند.

    مدیری حالا با سریال «هیولا» هر دوشنبه میهمان خانه‌های مردم است. فکرش را بکنید میان این همه سریال پربازیگری که این روزها در شبکه نمایش خانگی توزیع می‌شود،‌ «هیولا» همچنان متفاوت است. شبکه نمایش خانگی این روزها لیلا حاتمی دارد،‌ بهرام رادان و مهتاب کرامتی دارد و یک «سال‌های دور از خانه» که سریال کمدی است ساخته مجید صالحی، اما از میان تمام این سریال‌ها «هیولا» با یک مهران مدیری پیشتاز است. اتفاقا این‌بار «هیولا» حتی سیامک انصاری هم ندارد، اگرچه بعد از مدت‌ها یک پیمان قاسم‌خانی دارد که به نظر نمی‌رسد مثل روزهای اوجش باشد. «هیولا» شاید جزو آثار درجه یک مدیری محسوب نشود و به‌زعم بسیاری طنز قدیمی دارد، اما همچنان یکه‌تاز سریال‌های شبکه نمایش خانگی است.

    مهران مدیری نسبت به دهه‌های گذشته آشکارا تغییرات زیادی را به خود دیده است. مدیری یکی از مهمترین کمدی‌سازهای تاریخ تلویزیون است که در خلق تیپ، استاد بلامنازع است به‌طوری که بسیاری از تیپ‌‌های رایج در فرهنگ عمومی امروز ایران مدیون او و آثاری است که طی سال‌های گذشته از او به نمایش درآمده است. مهران مدیریِ امروز متفاوت از آن سال‌هاست. او پیشتر هم گفته بود ترجیح می‌دهد در عرصه درام و آثار جدی به فعالیت بپردازد؛ همان اتفاقی که در نخستین فیلم سینمایی‌اش رخ داد.

    «ساعت پنج عصر» تصویری اغراق‌شده از واقعیت‌ها و فرهنگ اجتماعی هر روزه‌مان است. این اغراق مختص زبان کمدی و موقعیتی است که مدیری در اثرش به تصویر می‌کشد، به‌گونه‌ای که باعث می‌شود مخاطبی که در این جامعه زندگی می‌کند، تصویر یک شهر طوفان‌زده با رفتارهای اگزجره و افسارگسیخته را شاهد باشد. مدیری با سر زدن به بیمارستان، بهشت ‌زهرا، تظاهرات کارگری و حتی وزارت اطلاعات، آشوبی که بر رفتارهای اجتماعی‌مان سایه افکنده است را به باد نقد می‌گیرد.

    خوب بد هیولا

    حالا چند سالی است که مدیری به خواسته‌اش رسیده و سعی کرده در کنار کمدی، نگاه جدی‌تری به مسائل اجتماعی و دغدغه مردم داشته باشد. شاید سال‌ها بعد رمز موفقیت و محبوبیت مهران مدیری فاش شود، اما هر چه هست، فعلا او مرد تکرار‌نشدنی طنز ایران است.

    اعتبارتان هم دارد ته می‌کشد آقای مدیری

    محمد اشعری: همه می‌دانیم که مهران مدیری گذشته موفقی داشته؛ یک دوجین از بهترین سکانس‌های طنز تاریخ تلویزیون‌مان را ساخته، سال‌های‌سال ما را خندانده، یک برند موفق شده که می‌تواند در همه زمینه‌ها پولساز و درآمدزا باشد و... بله مهران مدیری اینها همه هست و حالا این‌همه نیست.

    دنیای هنرمندها دنیای بی‌رحمی است؛ آنها هرقدر که موفق باشند و گذشته قابل احترامی داشته باشند، با آن‌چه می‌سازند و در معرض دید عموم قرار می‌دهند، قضاوت می‌کنند. آخرین سنگ‌محک مدیری چیست؟ نه پاورچین (1382)، نه شب‌های برره (1384)، نه مرد‌ هزارچهره (1387) و نه حتی قهوه تلخ (1388)، بلکه «هیولا»یی است که‌ سال قبل کلید زده شده و حالا قسمت‌های آخرش پخش می‌شود. به ‌سال تولید موفق‌ترین آثار مدیری نگاه بیندازید. بعد از اینها کدام کار مدیری سر زبان‌ها افتاده و توی ذهن مردم و منتقدان جا باز کرده است؟

    برای کدام کارش موج راه افتاده یا کدام تکیه‌کلامش (جز اندکی از بازی و حرف‌های جواد رضویان در «در حاشیه») سر زبان‌ها افتاده؟

    خوب بد هیولا

    صریح‌ترش می‌شود اینکه؛ یک‌دهه است که از «مهران مدیری» فقط نامی مانده. کارگردان خوش‌ذوق و صاحب‌سبکی که مدام می‌سازد، مدام نیمچه شکست می‌خورد، مدام جبهه عوض می‌کند، مدام روی فراموشی مردم حساب می‌کند، مدام از اعتبارش هزینه می‌کند و در نتیجه موفق می‌شود در پس این یک‌دهه، در فضای فرهنگی ما خودش را روی بورس نگه دارد.

    با هم این تغییر فازها و فضاها را مرور کنیم که همه‌اش از زیرکی و هوش سرشار مدیری است و نه نتیجه آثارش؛ از تلویزیون رو به افول، به شبکه نمایش خانگی می‌رود، اوج می‌گیرد ولی شکست سختی می‌خورد، تجربه‌های بعدی را در همان فضا می‌سازد ولی باز هم اقبالی ندارد اما هیچ باختی گردن او نیست، به تلویزیون برمی‌گردد، برای شکستِ «در حاشیه»‌ها کلی داستان‌سرایی می‌شود، از سریال‌سازی دل می‌کند و به اجرا و استندآپ رو می‌آورد، با حداقل ایده، گلیمش را بیرون می‌کشد، دوباره به سریال‌سازی در شبکه نمایش خانگی بازمی‌گردد، برای موفقیت به نویسنده‌ای که همه موفقیت‌های قبلی به او وابسته است، رجوع می‌کند ولی نتیجه «هیولا» چه شده؟ با سریالی مواجهیم که در بهترین حالت، حداقل 10سال دیر ساخته شده است!

    داستان هیولا قابل حدس و لو رفته است، در همه قسمت‌ها و صحنه‌ها-آشکارا- از مخاطب عقب می‌ماند، شوخی‌ها چنگی به دل نمی‌زند و جز در موارد نادری آدم را به قهقهه نمی‌اندازد، کنایه‌های داستان با همه اشاره صریح به رخدادهای روز، تاریخ مصرف‌ دارند، بازی‌ها هم در معمولی‌ترین حالت ممکن است و کسی بیش از اندازه نمی‌درخشد، ستاره جدیدی رو نمی‌شود، تکیه‌کلامی به مخاطب نمی‌دهد و از همه بدتر اینکه مهران مدیری هم همان مدیری است و تفاوت چندانی با بلوتوث طماع و فریبکار و ظاهرساز قهوه تلخ ندارد.

    خوب بد هیولا

    با این حال، همه چیز در اوج شیکی و چشم‌نوازی است. برای یکی دو سکانس قدیمی، کلی هزینه شده و برای نماهای طبقه مرفه و شرکت‌های تودرتوی فرهنگیان، وسواس به خرج داده شده، ولی اینها کارگردانی نیست، اینها باعث درآمدن طنز نمی‌شود، اینها فقط در نظر اول مخاطب را جذب می‌کند، بعد از این ظواهر چه؟ این همان فریبی است که در فیلم «ساعت 5 عصر» هم رخ داد و اگرچه اعتبار مدیری میلیاردی فروخت، ولی فیلم، فیلم خوبی نشد.

    مدیری از اعتباری خرج می‌کند که انتها دارد، در مسیری قدم برمی‌دارد که به پایان می‌رسد و اگر آن زمان برسد، قطعا روز خوشایندی برای هیچ‌کس نخواهد بود- حتی منتقدانی که اغلب کم از او انتقاد می‌کنند و جانب اقبال و محبوبیت او را نگاه می‌دارند ولی حاضر نیستند وقت بگذارند و همین سریال هیولا را ببینند یا حتی درباره‌اش نظر دهند-. قبول آقای مدیری! ما سخت می‌خندیم و این روزها سخت‌تر. ما از طنزهای تلویزیونی و بی‌نمک اشباع شده‌ایم و این روزها بیشتر.

    ما حالمان از شوخی‌های سخیف و جنسی که به‌ جای طنز به خوردمان می‌دهند، به هم می‌خورد و این روزها عمیق‌تر. ولی همه اینها دلیل درجازدن و پسرفت عیان شما نیست. اعتبارتان دارد ته می‌کشد و کیست که این خبر/ پیش‌بینی را زودتر به گوشتان برساند؟ به قول آن تماشاچی بازی تنیس فدرر و نادال، کاش کسی بود که وسط این تمجیدهای باسمه‌ای و این جوسازی‌های رسانه‌ای، داد می‌کشید: بیدار شو مهران! بیدار شو.